تخریب مجسمهها و تندیسهای دیکتاتور شوروی| وقتی مردم مجارستان به ستوه آمدند
رویداد۲۴ | در تاریخ معاصر جهان، هیچ نمادی همچون مجسمههای عظیمالجثه رهبران سیاسی نمیتواند قدرت حکومتها و جایگاه ایدئولوژیهای سلطهگر را به نمایش بگذارد. سقوط تندیس ژوزف استالین در روز ۲۳ اکتبر ۱۹۵۶ در بوداپست، از دل تاریخی مملو از سرکوب، اعتراض و قیام بیرون آمد. این رویداد بیانگر خشم فروخورده مردم مجارستان از حاکمیت استبدادی شوروی بود.
زمینههای تاریخی و سیاسی ساخت مجسمه استالین
پس از پایان جنگ جهانی دوم، اتحاد جماهیر شوروی که بهعنوان در شرق اروپا حضور یافت و به تحکیم سلطه خود بر کشورهای این منطقه پرداخت. مجارستان از سال ۱۹۴۹ عملا بهعنوان یکی از کشورهای اقماری شوروی، شاهد شکلگیری حکومتی تحت رهبری حزب کارگران مجارستان بود که به رهبری ماتیاش راکوشی، سیاستهای دستوری مسکو را پیادهسازی میکرد.
در این دوران، ژوزف استالین بهعنوان رهبر مطلقالعنان شوروی و مظهر قدرت کمونیسم جهانی، در قالب مجسمههای عظیم و یادمانهای نمادین در سراسر کشورهای بلوک شرق به نمایش گذاشته شد. مجسمه استالین در پایتخت مجارستان، بهعنوان هدیه تولد هفتادمین سالگرد تولد استالین (۲۱ دسامبر ۱۹۴۹) ساخته شد.
استالین در این مجسمه بهعنوان یک سخنران به تصویر کشیده شده بود؛ او قامت افراشته و استوار داشت و دست راست خود را بر سینه قرار داده بود. کنارههای سکوی تریبون با نقشبرجستههایی تزیین شده بود که مردم مجارستان را در حال خوشامدگویی به رهبر خود به نمایش میگذاشت. این بنای یادبود، نهتنها قدرت استالین بلکه قدرت حزب کارگران مجارستان را نیز به نمایش میگذاشت.
اما پشت این ظاهر پرشکوه، نارضایتی عمیق مردم مجارستان از سیاستهای سرکوبگرانهی شوروی نهفته بود. سیستم کمونیستی تحت حمایت شوروی، آزادیهای مدنی را سرکوب کرده بود، اقتصاد کشور در بحران به سر میبرد، و هزاران نفر به جرم مخالفت با حکومت به زندان افتاده یا اعدام شده بودند. مجسمه استالین، که نماد این سلطه خارجی بود، به تدریج به هدف نفرت و خشم مردم تبدیل شد.
بیشتر بخوانید: روایتی از فروریختن دیوار برلین | آقای گورباچف، این دیوار را خراب کن!
در روز ۲۳ اکتبر ۱۹۵۶، حدود دویست هزار نفر از مردم مجارستان در بوداپست گرد آمدند تا به همبستگی با مردم لهستان که بهتازگی موفق به کسب اصلاحات سیاسی در جریان اکتبر لهستان شده بودند، اعتراض کنند. معترضان مجارستانی شانزده خواسته را از طریق رادیو اعلام کردند که یکی از آنها تخریب تندیس استالین بود.
صد هزار نفر از انقلابیون مجارستانی با تلاشهای خود، مجسمه استالین را تخریب کردند و تنها چکمههای او باقی ماند؛ چکمههایی که در آنها پرچم مجارستان نصب کردند.
نام برنزی و حکاکیشده «رهبر»، «معلم» و «بهترین دوست» مردم مجارستان از پایه تندیس کنده شد. پیش از فرو ریختن مجسمه، کسی بر دهان استالین تابلویی نصب کرده بود که میگفت: «روسیها، وقتی فرار میکنید من را جا نگذارید!» انقلابیون هنگام پایین کشیدن تندیس شعار میدادند: «روسیه، به خانهات برگرد!» همچنین الفاظ توهینآمیز مانند «W.C.» و جملات مشابه بر قطعات شکستهشده مجسمه حک شد.
انقلاب اکتبر ۱۹۵۶ و سرآغاز اعتراضات مردمی
انقلاب ۱۹۵۶ مجارستان، نتیجه سالها سرکوب و فشار بود. آغاز این انقلاب را میتوان در تجمع دانشجویان دانشگاه بوداپست و روشنفکرانی دانست که در روز ۲۳ اکتبر به خیابانها آمدند و خواستههایی، چون خروج نیروهای شوروی، آزادی سیاسی، انتخابات آزاد و اصلاحات اقتصادی را مطرح کردند.
تظاهرات بهسرعت به اعتراضات سراسری تبدیل شد. خیل عظیم مردم در میدانها و خیابانها گرد هم آمدند و شعارهای ضدکمونیستی و ضدشوروی سر دادند. در همین روز، توجه معترضان به نماد اصلی سلطه شوروی در بوداپست، یعنی مجسمه استالین جلب شد. هزاران نفر به میدان رفتند و تصمیم گرفتند تا این نماد را سرنگون کنند.
در میان فریادها و شعارهای مردم، معترضان با استفاده از ابزارهای ابتدایی مانند طناب، چکش و مشعل به جان مجسمه افتادند. آنان طنابهای ضخیمی را به گردن تندیس انداختند و با فریادهای متحد، مجسمه را از پایهاش جدا کردند. صدای فرو ریختن تندیس، سکوت میدان را شکست و لحظهای سرشار از هیجان و پیروزی را برای مردم به ارمغان آورد.
پس از سقوط مجسمه، مردم خشمگین به قطعهقطعه کردن آن پرداختند. یکی از تصاویر مشهور آن دوران، جدا شدن تنها «چکمههای» استالین از پایه مجسمه بود که به طنزی تلخ در تاریخ تبدیل شد. این چکمهها برای مدتی بر سکوی خالی ایستاده بودند و یادآور خلاء قدرت و سقوط نماد استبداد شوروی شدند.
این اقدام، در رسانههای جهانی بهعنوان نمادی از مقاومت مردم مجارستان در برابر سلطه خارجی و استبداد کمونیستی منتشر شد. تصاویر آن، با سرعت در سراسر جهان منتشر شد و الهامبخش ملتهای دیگر شد که در آرزوی آزادی و استقلال بودند.
گزارش میدانی در مورد نحوه سرنگونی مجسمه استالین از زبان یکی از شاهدان عینی:
«در نهایت توانستیم مکان را ایمن کنیم و کامیونها را به حرکت درآوریم. سپس سیمها را به گردن این نماد منفور انداختیم و شروع به کشیدن کردیم. همه با هم، بارها و بارها تلاش کردیم. مراقب باشید! اما مجسمه تکان نمیخورد.
سیمها یکی پس از دیگری پاره شدند و ما در حالی که اشک میریختیم، با خشم و درماندگی میجنگیدیم. اما گفتیم: این مجسمه را انسان برپا کرده، پس انسان باید بتواند آن را پایین بیاورد. مجبور شدیم به فکر راهحلی باشیم.
یکی از دانشجویان مهندسی (همانند خودم) گفت که مدرسهاش در نزدیکی است و دستگاههای برش گازی دارند. پنج پسر برای آوردن برشدهندهها رفتند و جمعیت در حالی که ما کار میکردیم، ما را تشویق کردند؛ جمعیت بهجای کاهش، بزرگتر شد. کمکهای زیادی به ما رسید، چرا که بسیاری از ما بهعنوان دانشجوی مهندسی و جوشکار، مهارت لازم برای این کار را داشتیم.
با همه این دانش و مهارتها، ما توانستیم مجسمه را ظرف چند دقیقه از زیر زانو برش دهیم. بزرگترین چالش ما عقب راندن جمعیت بود، چون همه مشتاق کمک بودند. در آن لحظهها هیچ رئیس و کارگری، هیچ شاگرد و معلمی وجود نداشت؛ همه برابر بودند و همه میخواستند کمک کنند.
در نهایت موفق شدیم جمعیت را عقب برانیم و کامیونها توانستند مجسمهی قطعشده را پایین بکشند. صدای ترکیدن و خرد شدن آن را میشنیدیم. این باید شادترین لحظه زندگی من تا آن زمان بوده باشد؛ تماشای لحظهای که این نماد منفور و عظیم به زمین سقوط کرد. وقتی آنجا افتاده بود، ما بر آن سوار شدیم و چنان دچار سرمستی شدیم که انگار کل کمونیسم را شکست دادهایم و با شادی یکدیگر را در آغوش گرفتیم.»